بهسازی زبان فارسی، نکاتی دربارهٔ سبک و بسامد

همراه با پیشنهاد جایگزین برای چند واژهٔ بیگانه

دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور

سبک و بسامد – در کاربرد معانی گوناگون واژه‌ها و ترکیب‌هایشان همیشه دو عامل سبک و بسامد دخالت دارند. الفاظ در باهم‌آیی خود بیشتر به حالت چندمعنایی مربوط می‌شوند. سبک، از والاترین سطح سخن یعنی شعر و شاعری و پس از آن تا پایین‌ترینِ آن یعنی عامیانهٔ پَست حرکت می‌کنند. بسامد یا فراوانی مربوط به درصد بهره‌گیری از کلمات است و بستگی به این دارد که آن‌ها در چه سبکی به کار گرفته می‌شوند. بعد از شعر و شاعری سبک رسمی، اداری، نوشتاری، معمولی، محاوره و خودمانی قرار می‌گیرند که مرز دقیق جداکننده‌ای ندارند. واژه‌هایی که مردم روزانه در زندگی خود زیاد به کار می‌برند، دارای بسامد بالا و کلماتی که کمتر یا فقط در نوشتار حضور دارند یا به‌ندرت شنیده می‌شوند، دارای بسامد پایین‌اند. مثلاً فعل‌های خوردن، خوابیدن، نشستن، آمدن، رفتن، و اسم‌ها و صفت‌های کار، پول، خرید، بلند، پُر، خالی، کم، زیاد، خیلی، سفت یا آهسته بسامد بالایی دارند، اما لغاتی چون فانوس، خمپاره، طاس، شکیبا، عتیقه یا هلیکوپتر دارای بسامد پایین‌تری‌اند. 

یک رویداد: در تاجیکستان برای هلیکوپتر معادل «چرخ‌بال» را ساختند، اما همین‌قدر که فرهنگستان تهران آگاه شد، این واژه را نپذیرفت. استادان ادب فارسی در مجمع نشستند و برای آن معادل «بالگرد» را نوشتند و در خبرنامه هم منتشر کردند. آیا نمی‌شد واژه‌ای را که کشوری فارسی‌زبان ساخته، سال‌ها به کار رفته، جا افتاده و بسامد بالایی هم ندارد، به‌احترام تاجیکی‌ها بپذیریم و این‌همه نیرو صرف نکنیم؟ مگر ما واژهٔ «دوربین» (عکاسی) یا «پیشنهاد» را درست ساخته‌ایم؟ مگر کلمهٔ «اجاره» را اشتباهی به‌جای کلمهٔ «ایجار» به کار نگرفته‌ایم؟ چرا این استادان فکری به حال این‌همه کلمهٔ پُربسامد خارجی مثل «سِری» از زبان فرانسه نمی‌کنند، و نظری دربارهٔ اصلاح خط فارسی ندارند؟ 

مهم‌ترین، دقیق‌ترین، پیچیده‌ترین و دشوارترین بخش زبان قسمت معانی و مفاهیم است که در علم معناشناسی مطالعه می‌شود. لیکن روان‌شناسی و جامعه‌شناسیِ زبان نیز به معناشناسی کمک می‌کنند. بهترین لغت‌نامه‌های فارسی، دهخدا، فرهنگ دکتر معین، و دکتر انوری در کتابخانه مورد استفاده ما هستند. فرهنگ دکتر آریان‌پور سهم ارزشمندی را در فارسی‌سازی بسیاری از واژه‌های عربی، فرانسه و انگلیسی به خود اختصاص داده است. 

فعل کشیدن چندمعنایی است، و این‌گونه اصلی‌ترین و مهم‌ترین روند معناشناختی محسوب می‌شود. مثال می‌زنیم: «تو عکس یک پرنده کشیده‌ای»؛ «او آب را با سطل از چاه بیرون کشید»؛ «برای پرداخت بدهی‌ات یک چک بکش»؛ «برای انتخاب برندهٔ اول، قرعه می‌کشیم». لیکن یک گونهٔ فرعی در جهت استفاده از زبان، بازی با مفهوم کلمات در یک زبان بوده به زبان دیگر ربطی ندارد. به یاد دارم، در یکی از سال‌ها در امتحان نهایی زبان متوسطه این سؤال را برای ترجمه داده بودند: 

If you want to drive in England, you must know that the right is left and the right is wrong.

یعنی «اگر بخواهید در انگلستان رانندگی کنید، باید بدانید که راست شما چپ است و راستتان غلط است.» پس این شوخی با کلمات، مخصوص انگلیسی بود و نبایست برای ترجمه به فارسی داده می‌شد. ما می‌توانیم این‌گونه بازی با کلمات را با صفت کُند انجام دهیم، که متضادش یک بار تیز، در جملهٔ «این قیچی تیز نیست»، یک بار در جملهٔ «این خوراک خیلی تند است و زبان را می‌سوزاند» و یک بار در جملهٔ «حرکت دست این دختر قالی‌باف تند نیست» (یعنی سریع نیست و نمی‌تواند کار را زودتر به پایان برساند).

افعل تفضیلی و افعل صفت مشبّهه – ما به‌هیچ‌وجه قصد تعلیم عربی نداریم، اما چه کنیم که گذشتگان ما بیش‌ازحد از عربی استفاده کرده‌اند، یعنی کلمات فارسی را هم برداشته به‌جایشان عربی گذاشته‌اند. مؤنث افعل، فُعلیٰ (فُعلا) مثل اکبر، کبری، ولی مؤنث افعل صفت مشبّهه فَعلاء می‌باشد، مانند احمر، حمراء (سرخ)، و اسود، سَوداء (سیاه). بنابراین، کلمهٔ احمق صفت مشبهه است و تفضیلی نیست. در فارسی برای سهولت همزهٔ پایانی این صفت‌ها را نمی‌نویسند، پس کلمهٔ مؤنث عَذرا نباید عُذرا یا عُذریٰ نوشته شود. از این‌رو، گذاشتن فتحه و ضمه روی این کلمات لازم است. 

بهسازی و زدودن خطا‌ها – آیا می‌دانید کسرهٔ اضافه خود یک واج است و تغییر جایش می‌تواند معنی را تغییر دهد؟ مثال: «نسیم، دخترِ خاله‌نسرین است» و «نسیم، دخترخالهٔ نسرین است». در جملهٔ اول، منظور آن است که راوی احتمالاً بیشتر از یک خاله دارد که با ذکر نامش مشخص و نام دخترِ او نیز ذکر شده است. اما در جملهٔ دوم، یعنی نسیم و نسرین دخترخاله‌های یکدیگرند. مثال‌هایی بیشتر از این‌گونه جملات که با مکث، تأکید و فشار صوتیِ گوینده متفاوت از هم می‌شوند، نمونه‌های دیگری از بیان می‌باشند؛ چه کنیم که ذات زبان گفتاری-شنیداری است.

مثالی برای نکته‌ای معنایی، همراه با تکیهٔ صوتی روی دو کلمهٔ متفاوت: «ایشان خانم (خانم، مقابل آقا) مالکی هستند» و «ایشان خانم (همسرِ آقای) مالکی هستند». کلمهٔ «باشی» که به‌صورت پسوند پس از چند شغل در گویش عامیانه هنوز شنیده می‌شود، ترکی است و به‌معنی «سرِ» است، مانند آشپزباشی، فرّاش‌باشی، قصاب‌باشی… و نباید آن را با فعل التزامیِ بودن در فارسی اشتباه بگیریم. 

به چند معادل فارسی‌شده نگاه می‌کنیم:

به‌جای بسط‌دادن بگوییم گسترش؛

به‌جای ترکیب بگوییم هم‌نهشت؛ 

به‌جای بشر بگوییم آدمی؛

به‌جای برودتی بگوییم سرمایشی؛

به جای حرارت، بگوییم گرمایش؛

به‌جای بصیرت بگوییم بینش؛

به‌جای بعضاً، بگوییم گاهی؛ 

به‌جای بلاتکلیف بگوییم بی‌برنامه؛

به جای بلاغت، بگوییم شیوایی؛

به‌جای به‌اتفاقِ بگوییم همراهِ؛

به‌جای فرار کرد، بگوییم گریخت؛

به‌جای به‌زعم، بگوییم به‌گمانِ، یا به‌باورِ؛

به‌جای تحوّلات، بگوییم دگرگونی‌ها؛

به‌جای تقسیم، بگوییم بخش.

خوانندگان عزیز اگر نظر یا سؤالی دارند، لطفاً به آدرس m.rakhshanfar1@yahoo.com ایمیل بفرستند.

ارسال دیدگاه